آوای زنان افغانستان

آوای زنان افغانستان

Saturday, January 29, 2011

باز هم یک سنگسار دیگر


پنجشنبه, 07 بهمن 1389
هر کسی که اسلام را می شناسد، می داند که سنگسار در قرآن و شرع اسلام است
بدنبال انتشار تصاویر سنگسار کردن یک زوج جوان در شمال افغانستان، پلیس گفته است عاملان این ماجرا را به پیشگاه عدالت می آورد.صدیقه و خیام در اوت گذشته در دشت آرچی ولایت قندوز متهم به روابط نامشروع شدند.به گزارش محبت نیوز به نقل از BBC.Uk، صدها نفر در سنگسار آنها حاضر شدند، اما هیچ کس هنوز در این رابطه دستگیر یا حتی متهم نشده است. این منطقه همچنان تحت کنترل طالبان قرار دارد.ژنرال داوود داوود، رئیس پلیس منطقه که تصاویر سنگسار کردن آنها را دیده است، می گوید مسئولین این ماجرا قابل شناسایی هستند.وی گفت: "بازرسان ویژه پلیس به منطقه اعزام می شوند. ما آنها را شناسایی می کنیم و به پیشگاه عدالت می آوریم.تصاویر این سنگسار که با یک تلفن موبایل گرفته شده آنقدر دلخراش است که بطور کامل قابل انتشار عمومی نیست و تنها مقامهای افغان و ناتو آن را مشاهده کرده اند.برقع آغشته به خوناین تصویر ویدئویی با صحنه ای از صدیقه، زن 25 ساله ای که تا کمر در گودالی فرو رفته است، آغاز می شود.سر و صورت او را برقع آبی رنگی پوشانده است. صدها مرد روستایی جمع شده اند و دو ملا در حال صدور حکم هستند. جنگجویان طالبان ناظرند، حکم صادر می شود و این زن گناهکار شناخته می شود.سنگسار دو دقیقه طول می کشد. صدها سنگ که بعضی از آنها از مشت دست هم بزرگ تر است بسوی سر و بدن او پرتاب می شود. این زن تقلا می کند خود را از گودال بیرون کشد، اما سنگها به او امان نمی دهند. سنگ بزرگی به سر او می خورد. برقع او آغشته به خون می شود و به داخل گودال می افتد.صدیقه هنوز زنده است. ملاها می گویند که باید او را تنها گذاشت. اما یکی از جنگجویان طالبان قدم پیش می گذارد و سه گلوله به او شلیک می کند.بعد خیام، مردی که عاشق او بوده را به میان جمعیت می آورند. دستهایش از پشت بسته شده است. قبل از آنکه چشمانش را ببندند، نگاهی به دوربین موبایل می کند. بی اعتنا بنظر می رسد.حمله به او وحشیانه تر است. با صورت روی زمین می افتد. بدنش با اصابت سنگ ها تکان می خورد. صدای گریه ای از او بر می خیزد، و لحظاتی بعد دیگر هیچ.ترس و نفرتاین دو به پاکستان گریخته بودند، اما با قولهای دروغین به آنها اطمینان داده شد. فریب خورده و به افغانستان بازگشتند.ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان از حکم سنگسار آنها دفاع می کند.او در یک مصاحبه تلفنی گفت: "هر کسی که اسلام را می شناسد، می داند که سنگسار در قرآن و شرع اسلام است."بعضی ها آن را غیرانسانی می دانند، اما با این کار آنها به پیغمبر اهانت می کنند. آنها می خواهند تفکری خارجی به این کشور بیاورند."مارک سدویل، مقام ارشد ناتو می گوید طالبان نگرش هولناکی به عدالت اسلامی داشتند.اما او می افزاید دولت افغانستان باید اقدامات بیشتری برای استقرار حکومت قانون در این کشور انجام دهد.احمد نادر نادری از کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان می گوید این تصاویر یادآور روزهای رعب و هراس حکومت منفور طالبان استاو ابراز نگرانی کرد که دولت افغانستان و جامعه جهانی تاکنون اقدامی در مورد اینگونه جنایات سنگین انجام نداده اند.

داکتر اناهیتا راتب زاد

"دراوج افتخار "
دوشنبه, 11.15.2010, 11:10am (GMT)
       (غفار عريف )
http://sapidadam.com/images/articles/2010_11/4799/u1_harif.jpg
" دراوج افتخار "

                     روزی که ميگرفتند پيمان زنسل آدم
                   عشق ازميان ذرات در جستجوی ما بود
                                                             " غبارهمدانی "
        دررسانۀ انترنتی " وبلاک همايون " نبشتۀ محترم داکترخاکستر را " درهفتادونه سالگی"  زندگی پربار و افتخارآميز رفيق گران ارج دوکتور اناهيتا راتب زاد، زيرعنوان درشت « غريب غربت غرب» خواندم.
        درمتن اين نگارش، درکنار ارائه گوشه ای ازتاريخ مبارزات و زندگی پربار داکتر راتب زاد؛ موجوديت کمی و کاستی های مشهودی ديده ميشود که بخشهايی ازآن با شاخص های تحريف و تحزين همراه است؛ بی ترديد هرانسان روشندل و نيک رأی را که دربارۀ زندگی ، کار و فعاليت سياسی و اجتماعی رفيق راتب زاد، معلومات دارد، به آن واميدارد تا ازپيش روی گفته های ناجور و ناتکميل، با بی تفاوتی نگذرد و ناگفته ها را درمخزن حافظه بايگانی نکند.
    بدين لحاظ، پس ازارج گذاری بی پايان به ديدگاه شخصی افراد؛ احترام فراوان به آزادی بيان و استقلال انديشه؛ حرمت نهادن به حرفۀ شريف نويسندگی؛ رعايت بی قيد و شرط اخلاق ژورناليستی؛ مراعات کامل و بی چون و چرای عفت قلم و سخن... به نوبۀ خود مطالبی را درپيگيری حقيقت و پاکيزه کردن گفته ها از ناصواب ها؛ درخورنگارش ميدانم.
      (( پيش از سپيده دم،
          دشتی پر از شگوفه
                               باغی پر از چراغ
             ديدم که نور بر سرعالم فشانده اند
            از پشت ميله های قفس ، گفتم :
                                               ای دريغ
            دل ها چگونه اين همه تاريک مانده اند. ))
                                                « فريدون مشيری»
       (( يادداشت: پيش از ورود به اصل مسأله ، بايستۀ تذکار است که نگارندۀ اين سطور، هيچ گونه شناخت( شخصی، رسمی، سياسی ) با محررمضمون " غريب غربت غرب " ندارد و هيچ گاهی همدگر را روبرو و ازنزديک نديده اند و هرگز احتياجی به کسب معرفت با ايشان پديد نيامده ؛ تنها با نوشته های شان درتارنماها آشنا است. بنابران رؤوس اين خامه ، از آغاز تا به انجام ، فقط با مقال « غريب غربت غرب » ، نه درقالب مناظرۀ نگارشی ؛ بلکه برسبيل محفوظ بودن حق مشروع بيان حقيقت، صف می بندد. ))
     بی شک و شبهه ، حسب دلخواه ، چوکات بندی طلسم « نابودن و ناشدن بازشناسی دگرباره ای» شخصيتهای مطرح سياسی و اجتماعی که از شهرت خوب و محبوبيت چشمگير درجامعه و درسطح بين المللی برخوردارهستند؛ با دل به دريا زدن و باک ندشتن از رنجش " شيفتگان " و ناديده انگاشتن خاطر دوستان؛  نمی تواند به مفهوم پرداختن « به ناگفته ها » محسوب شود. چه به سخن دلنشين احسان طبری: « طبيعی است که ياد نامۀ انسانها تاريخ نيست، وثوق سندی ندارد، ذهنيت قصه گو درساخت و پرداخت چهره ها و روندها بسی تأثير می گذارد و دنيايی موازی دنيای واقعی می گذراند؛ زيرا عواطف و خيال ها دراين جا نقشی بزرگ دارند و لذا توقع تاريخ ازآن داشتن، سزا نيست.» (1) 
       واما مهم تر ازآن ، چه جای تأسف است که " ناگفته های " انباشته شده درنوشتۀ       « غريب غربت غرب » ، به دليل تکا پو به دريافت آگاهی ازدست سوم و چهارم؛ دربسا موارد، برسبک و سياق خيلی ها نادرست، معيوب و دست و پا شکسته، برروی صفحۀ کاغذ، رها گرديده است.
                کس بهره ازآن تازه برو دوش ندارد
                کاين شاخۀ گل طاقت آغوش ندارد
               ازعشق نرنجيم وگر مايۀ رنج است
                با نيش بسازيم، اگر نوش ندارد
                                                 " رهی معيری "
       وباز ، چه خوب و چه جای مسرت، که رفيق دوکتور راتب زاد، شکر زنده و سلامت، با ارادۀ آهنين و روحيه ای بدُور از سازشکاری و تسليم پذيری ؛ با عشق سرشار ازپابندی ، وفاداری و اعتقاد راسخ  به جهان بينی علمی و انديشه و آرمان رهايی انسان زحمتکش از قيد و بند مناسبات ظالمانه و بيدادگری های زمانه؛ روزهای حيات را پشت سر می گذارد و درجريان اين آمد و شد و گذشت ليل و نهار، خود را از گپ ها و سخن های روز واقف می سازد. ازجمله خودش و رفقای همسنگرش، هرآنچه را که دربارۀ زندگی شخصی و خانوادگی ـ کار و فعاليت سياسی و اجتماعی او، درمقال « غريب غربت غرب » خامه زده شده است، با دقت و حوصله مندی تمام، به خوانش گرفتند و ديدند که درلابلای آن چه گلهای خوشبو و بد بو ـ خاردار و بی خار نيست که به آب داده نشده است.
    شايستۀ يادهانی و درخور اذعان است که دوکتور اناهيتا راتب زاد، بمثابۀ شخصيت تاريخی ـ سياسی ـ اجتماعی و سيمای سنت شکن نيم قرن اخير افغانستان، نيازی به " ستايش بی آميزش " ندارد. زيرا راتب زاد ، ازآغاز دهۀ چهل خورشيدی به بعد، بعنوان برجسته ترين، درخشان ترين و شورآفرين ترين چهره درجنبش روشنگرانۀ زنان افغانستان، شناخته می شود که بخاطرسازماندهی، انسجام و سمتدهی آگاهانه و خردمندانۀ فعاليتهای سياسی و اجتماعی ثمربخش مادران و دختران درد ديدۀ ميهن، دريک جامعۀ تا عمق مردسالار ، پابه عرصۀ جهان سياست گذاشت؛ مدافع سرسخت حقوق حقۀ زنان افغانستان دربرابر استبداد زن ستيزانۀ ارتجاع حاکم سلطنتی شد؛ پروسۀ پيشرفت، ترقی و نضج يابی جنبش زنان افغانستان را با روند نهضت بين المللی زنان جهان پيوند داد. ازاينرو شخصيت او درنزد خاص و عام، درهالۀ ابهام نيست؛ پيشنۀ مبارزۀ سياسی و فعاليت اجتماعی، سيمای حقيقی وصميمی زندگی اش ، چون آفتاب روشن است.
       (( زنی چراغ بدست از سپيده دم آمد،
          زنی که موی بلندش در آسمان طلوع
         غبار روشنی سرخ شامگاهان داشت.
          برآستانه نشست:
         زپشت مردمکش آفتاب را ديدم
          که از درخت فراتر رفت
         به روی گونۀ گلرنگ صبح پنجه کشيد،
         نگاه روشن زن
         خراش پنجۀ خورشيد را نشانم داد.
         عبور عقربه ای ، ساعت طلايی را
       درآسمان ، به دو قسمت کرد.
       به شامگاه رسيد:
       زپشت مردمکش آفتاب را ديدم
       که از درخت فرود آمد
       به روی گونۀ بيرنگ خاک پنجه کشيد،
       نگاه خيرۀ زن
       خراش پنجۀ خورشيد را نشانم داد!
       زمان ، زمان عزيمت بود:
       زنی چراغ بدست از حصار شب می رفت
       مرا ، اشاره کنان از قفای خود می برد
       زنی که موی بلندش درآسمان غروب
       شکوه روشنی سرخ صبحگاهان داشت،
      زنی که آيينه ای درنگاه پنهان داشت... ))
                                     " نادر نادرپور "
     نه می تواند جايی به اغماض وجود داشته باشد و نه می توان ازآن انکار ورزيد که بانوی عفيفه ، با اخلاص، صاحب مرام، تفکر و انديشه، به نام اناهيتا راتب زاد؛ مزيد بر داشتن نام نامی پرآوازه و سربلند پدر؛ درعنفوان جوانی باسرپرشور آزاديخواهی، ميهن دوستی، تجدد خواهی و عشق سرشار به آزادی و سعادت مردم، وارد کارزار مبارزۀ انقلابی بخاطر داعيۀ برحق وارستگی زنان ازقيد و بند نظام مرد سالاری شد و با هوشياری، شجاعت، بيباکی از خطر و با طينت پاک آن را دنبال نمود و با تبارز لطيف ترين احساس مادرانه و عاطفۀ انسانی يک زن، بگونۀ صريح وقاطع ازعمق روان سرکوب شدۀ زنان افغانستان، سخن گفت.
    اشتراک رفيق راتب زاد در پروسۀ مبارزۀ سياسی، ازآغاز جنبش انقلابی و روشنگرانه در کشور، به هدف کسب هويت سياسی سازنده و درخور ستايش برای زنان و دختران افغانستان؛ نقطۀ عطف و تکانۀ نيرومندی بود که راه را جهت سهمگيری فعال هزارها زن و دخترميهن مان درامر ارتقاء آگاهی سياسی، پيشرفت و ترقی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، گشود.
     علی رغم اين که دوکتور راتب زاد، بنابرتسلط تفکر نظام مرد سالار، دريک رژيم استبدادی؛ به قول اکادميسين دستگيرپنجشيری: « اعضاييکه نسبت به معاذير مختلف قانونی و تعصبات مرد سالاری به کنگره اشتراک نتوانستند عبارتند از: 1ـ ميراکبر خيبر 2ـ  داکتر اناهيتا » (2) درکنگرۀ موسس حزب دموکراتيک خلق افغانستان شرکت کرده نتوانست؛ وليک به استناد نوشتۀ سلطان علی کشتمند: « کم و بيش همزمان و همگام با تأسيس ح. د. خ. ا. » ، شانه به شانه و به اتفاق و همکاری نجيبانۀ شماری ازشيرزنان آگاه و وطنپرست، سازمان دموکراتيک زنان افغانستان را با استفاده ازتجارب تاريخی جنبش بين المللی زنان جهان، پايه گذاری کرد.
         سازمان دموکراتيک زنان افغانستان، درتحت رهبری رفيق راتب زاد، به سنگرپيکار و مقاومت وطنپرستانۀ زنان؛ به مکتب جرأت و شهامت سياسی زنان؛ به مدرسۀ برازندۀ آموزش آموزه های اجتماعی و فرهنگی، به مقصد بيداری سياسی و رشد آگاهی اجتماعی زنان؛ به کانون وفاداری به آرمانهای دادخواهانه و حق طلبانۀ مردم، بويژه مادران و دختران ميهن و زيستن درصلح و ترقی و هم پيوندی بازنان آزاديخواه سراسر جهان، مبدل گرديد.
      (( دوباره بايد ساخت          شما ! که ما رفتيم
          اگرچه ننشستيم             زپای ، تا رفتيم
         جوان ترين ها، داد!         سرايتان آباد !
         خداش حامی باد !           کزين سرا رفتيم !
          مسيح فرداييد               که زنده می سازيد
          کليم ديروزيم                که با عصا رفتيم !
          خلوص و ايمان بود        ـ خدای می داند ـ
          صواب اگر کرديم           وگر خطا رفتيم
         به دست ها زنجير           به چشم ها دستار
         بگو کجا بردند                مگو کجا رفتيم
         رفيق معذوريم                اگرچه وا مانديم
         به نيمه ی راهی              که با شما رفتيم
          چو پله افتاديم                  چو قله برخيزيد !
         که پيش ازين، ما نيز           به قله ها رفتيم
         تلاش را عمری                 چو موج کوشيديم:
         گهی فرو خفتيم                  گهی فرا رفتيم
         ز نای حق جويان               چو بانگ حق برخاست
         صلا درافگنديم                   بدان صدا ، رفتيم
         رسالتی خونين                   اگر نيارستيم
         کشيده فريادی                    چنين رسا ، رفتيم... »
                                                           " سيمين بهبهانی "

     داکتر راتب زاد درتجليل و بزرگداشت ازرويدادهای تاريخی، ازجمله هشتم مارچ روزبين المللی زن، نقش ماندگاری ازخود برجا گذاشت: « مهمترين رويدادها دراين رابطه برگزاری هشتم مارچ بمثابۀ روز بين المللی زنان و اول می بمناسبت روز جهانی کارگران بود....     8 مارچ بوسيلۀ سازمان دموکراتيک زنان افغانستان درتحت رهبری دوکتور اناهيتا راتبزاد باشرکت فعال هزاران تن از زنان و دختران آگاه کشور درکابل و برخی از شهرهای ديگر، سازماندهی [ و تجليل ] ميگرديد....» (3) اين فعاليتهای آگاهی دهنده دردوران تسلط تفکر ارتجاعی مدافع منافع نظام ارباب رعيتی و فرمانروايی حکام وابسته به دربار؛ نهاد اجتماعی زنان ميهن مان را ، هويت سياسی شايسته، با صبغۀ فعاليتهای پرشورانقلابی ، بخشيد و اميد به آيندۀ بهتر سياسی و اجتماعی زنان ستمديدۀ افغانستان را قوت بيشترداد.
       انديشه و تفکر سياسی که رفيق راتب زاد درفراز و فرود پيکار انقلابی و اجتماعی و درمقابله با تاخت و تاز دشمنان تاريخی، اعم از ارتجاع سياه و سپيد ويا در رقابت با رقبای بوقلمون سياسی، درزمان و مکان معين ، بمنظور بيداری مادران و خواهران افغانستان ، به آن توسل جُست؛ آن گونه روشنی بخش ورهايی دهنده است که پيام و نتايج آن با سرنوشت دردناک مليونها زن ستمديده و جفاکشيدۀ کشورما و جهان پيوند عميق و ناگسستنی دارد.
     پوتنسيال انسانی انديشه های انساندوستانۀ دوکتور راتب زاد ، که جوهر اصلی آن را رعايت اصول اخلاق اجتماعی و موازين تفکر انقلابی ؛ وفاداری بی خدشه به تعهد و پيمان مردمی درمبارزۀ طبقاتی درمقابل زورگويی زورمندان... تشکيل ميدهد؛ اين زن شوريده دل و سالک راه حقيقت و عدالت اجتماعی را درقطار پرچمداران اصيل راه مبارزۀ رهايی  انسان و نجات مولدان فراورده های مادی و معنوی، از زير سيطرۀ ستمگران و بيداد گران ، درصف اول قرار داد.
     رفيق راتب زاد بادرپيش گيری فعاليت جسورانه درجنبش بيداری زنان افغانستان و با قرارداشتن در رأس سازمان دموکراتيک زنان افغانستان، به سمبول مقاومت رزمندۀ صديق راه مردم دوستی؛ به مدافع خستگی ناپذير دموکراسی ـ آزادی و حقوق بشر ؛ به الگوی تحمل پذيری ـ مهربانی و شفقت؛ به نگين پذيرۀ انسان سالاری ـ خيرخواهی و انسان منشی؛ به انسان نمونه ای دارای درک تاريخی و اجتماعی ازپديده های تغييرـ تحول ـ تکامل و نوگرايی... شهرۀ آفاق شد و تا کنون اين سجايای عالی انسانی را با افتخار حفظ نموده است.
     درد دلم ازطبيب بيهوده مپرس         رنج تنم ازحريف آسوده مپرس
     نالودۀ پاک را از آلوده مپرس         دربوده همی نگر زنا بوده مپرس
                                                          
« سنایی غزنوی »
  ادامه دارد

Sunday, January 23, 2011

شهید زنده است


شملهً شهید
زندگی دریایست مواج و خروشان که امواج سرکشش سر به سنگ های ساحل می کوبد و طنینش تا کرانهً های نا پیدای دریا انعکاس میکند. در میان این غرش و طوفان دریای زندگی ، دختری چشم بدنیا گشود  که کارنامه های آن تا کنون وردی زبان ها است.
بلی! این دختر طناز و سر شار از عشق و عاطفه که اولین بهار زنده گی را در سال 1337 خورشیدی با تبسم کودکانهً خود آغاز کرد و بعد ها در قلب هزاران زن زاد گاه خود جا گرفت، شملهً بود. شملهً سرکش و مغرور شناگر  در این دریای پر طلام و ناخدای کشتی و سمت دهنده مبارزات زنان دهکده خود شد و تا آخرین لحظهً حیات رزمید. زیرا او  پدیده مرد سالاری را در روستای که در آن بوجود آمده بود از همان آوان کودکی به پوست و استخوان خود احساس نموده بود.
مادر شملهً بعد از سه کودک دختر ، بار چهارم فرزندی پسر بدنیا آورده و والدین شملهً تولد این نوزاد کوچک را گرامی داشته و با فیر های تفنگ و ذبیح گوسفند ، برگزاری شب شش و قیچی گردان ، قدوم آن کودک نو پا را به گرمی استقبال نمودند. از آن تاریخ به بعد درهای ناز و نعمت به رخ برادر کوچک باز و سه کودک دختر تقریباً به باد فراموشی سپرده شدند. این وضعیت دوگانه گی در میان کودکان ،شمله و دوخواهرش را عقده مند و لجوج ساخته بود و این حس کم بینی نسبت به دیگر خواهران ، به شمله زیادتر متبارز بود و زیادتر از دیگران ، باعث آزار و اذیت آن می شد. چونکه او بزرگتر و حساس تر نسبت به دیگران بود.
 شمله زمانیکه تحصیلات خود را به پایان رسانید به صفت معلم در یک مکتب نزدیک به خانه شان مقرر شد و با افتخار و سربلندی وظیفه مقدس معلمی را به پیش میبرد و در کنار آن دختران را به درس وتعلیم تشویق می نمود ، آنها را متوجه وظایف ومکلفیت های شان در آینده می ساخت به آنها تفهیم می نمود که حقوق شما مساوی با حقوق برادران تان است. اگر شما تحصیلات خود را به پایان برسانید و شامل کار شوید شما و هم فامیل تان نفع می برید و در کنار آن شماخدمتی را به میهن و در نهایت به شهر و مردم تان انجام میدهید. سخنان شمله خیلی تاثیرگذار بالای شاگران و سایر همکارانش بود. زیرا او هر وعدهً را که به زنان میداد می کوشید تا او را به انجام برساند و در اعمال و گفتار خود صادق باشد. بدین دلیل همه او را دوست داشتند و به او گوش می دادند و مورد احترام همه قرار داشت.
شمله اولین کلوپ زنان را درکنرها ایجاد نمود و عده زیادی از زنان را به دور این کلوپ بسیج نمود. شمله جهت بلند بردن آموزش های مسلکی زنان ، کورس های زیادی را به بسیار مشکلات ایجاد کرد. زنان با علاقه مندی خاصی کورس های سواد آموزی ، بافت ، خیاطی، سوزن دوزی ، آرایشگری و تایپ را دنبال کردند و هریک صاحب مسلک و حرفه یی شدند و روزانه دها زن جوان و دختران جهت شمولیت درین کورس ها به آن مکتب مراجعه مینمودند. زیرا در تاریخ این ولایت این اولین اقدامی بود که برای زنان صورت گرفته بود.
ولی دریغ و درد که دشمنان ترقی و تعالی و زن ستیز چندین بار با پرتاب شب نامه ها مانع رفتن او به مکتب و فعالیت های آن شدند.اما او هرگز از راه خود به عقب برنگشت و از تهدیدبه مرگ آنها نه هراسید. سر انجام به تاریخ 10 میزان 1359 عده از دشمنان نهضت زن ، نهضت دموکراسی داخل اداره مکتب شدند و به شمله نعره زدند که شاگردان را رخصت و دروازه مکتب و کلوپ را  برای همیشه قفل نماید. ولی شمله این خواست آنها را نپذیرفت و با صدای رسا بدون کمترین هراسی صدا زد: تا یک قطره خون در بدن دارم ، دروازه مکتب بروی دختران بسته نخواهد شد.
جانیان آدمکش حرفوی دو مرمی بر زانو های این دختر جوان و با استعداد که هنوز 22 سال داشت فیر نمودند و او را از پا درآوردند ، بعدجسم زخمی و خون آلود او را با اسپانی که در عقب دیوار مکتب گذاشته بودند، به صوب نامعلومی انتقال دادند. پس از دو روز قطعهً از وجود شمله نامراد را در کنار خانهً شان انداختند. مادرش بدون اینکه اشکی بریزد پارچه وجود شمله را برداشته و به آن سوگند یاد کرد که تا آخرین رمق زنده گی در راه شمله مبارزه نموده و مشعل او را روشن نگه داشته و برای آزادی زنان کنرها و افغاستان لحظهً درنگ نخواهد کرد.
شملهً عزیز؛ روحت شاد و مشعل آزاد اندیشی تو جاویدان باد

Tuesday, January 18, 2011

بهبود در وضعیت صحی

گبریل گیفوردس
گبریل گیفوردس در 8 جون 1970 میلادی در توسان اریزونا تولد شده است. مدرسه را در شهر خود  « توسان » به پایان رسانیده و تحصیلات عالی خود را در سال 1993 میلادی در رشته سوسیالوژی و تاریخ امریکای لاتین در چوواوای مکسیکو به اتمام رسانیده و  در سال 1996 وارد دانشگاهی جانف کنیدی گردیده و دیپلوم ماقوق خود را ازین دانشاهی عالی کسب نموده است.
گابریل گیفوردس از 2001 الی 2003 میلادی نماینده مردم اریزونا در مجلس نماینده گان کانگرس امریکا و از 2003 تا 2005 میلادی عضویت کانگرس را از ایالت خود نماینده گی می کرد و اکنون در دور سوم ، به صفت نماینده مردم در پارلمان ایالات متحده امریکا ایفای وظیفه می نمود. خانم گیفوردس از جناحی دموکرات ها و سیاستمدار فعال است.
گبریل گیفوردس از سال 2007 میلادی با مارک کلی فرمانده سفینه فضائی ازدواج کرد. بتاریخ 8 جنوری 2011 خانم گیفوردس در هنگام سخنرانی در شهر توسان اریزونا ، هدف گلوله باری قرار گرفت و مرمی در ناحیه سر آن اصابت کرد و شدیداً مجروح شد. افزون بر آن در اثر این تیر اندازی 6 نفر کشته و 13 نفر دیگر زخمی گردیدند. گفته میشود که : در بین کشته شده گان یک دختر 9 ساله « علاقه مند به سیاست » و یک قاضی فدرال نیز شامل میباشد.
بارک اوباما رییس جمهورایالات متحده امریکا ، در پیامی این رویداد را یک  «تراژیدی » وحشتناک خواند و یک دقیقه سکوت نمود. در جریان هفته بیرق های ایالات متحده امریکا در قصر سفید ، اماکن عامه و عمارات نظامی در حالت نیمه بر افراشته قرار داده شده است.
داکتران معالج خانم گیفوردس ، به تازه گی ها خبری را منتشر ساخته اند که حالت صیحی او رو به بهبودی بوده و عکس العمل های مثبتی از خود نشان داده است.

Saturday, January 15, 2011

زندگینامه ملکه ثریا ملقب به شاه خانم


http://img1.blogblog.com/img/icon18_wrench_allbkg.png
ملکه ثريا بنيان‌گذار موسسۀ نسوان و آزادی زن افغان

نويسنده: کاندیدای اکادمیسین محمداعظم سيستانی
ملکه ثريا خانم اعليحضرت امان‌الله خان، بنت محمود طرزى ابن سردار غلام محمدخان، ابن سردار رحمدل خان ابن سردار پاينده خان بود. اين زن شجاع و فاضله در خانواده يک نويسنده و يک سياستمدار نامدار افغان که هم پدر و هم پدرکلانش و پدر پدر کلانش، همگى شاعر، نويسنده، هنرمند و هنر دوست و روشنفکر بودند، در۲۴ نومبر سال ١٨٩۹ در دمشق به دنيا آمد و در ۱۹۰۵ میلادی با خانواده خود به افغانستان برگشت و در سال ١٩١٣ با شهزاده امان‌الله خان در قصر شهرآراى کابل عروسى نمود و همانجا از طرف عليا حضرت سراج الخواتين مادر امان‌الله خان به لقب «شاه خانم» ناميده شد. اين زن زيبا و زيرک و آگاه بر زبانهاى ترکى و فرانسه ئى و عربى و فارسى مسلط بود و سخنران پرشور و مؤثرى بود.
پدر ملکه ثریا، محمود طرزی، نویسنده و گرداننده دانشمند و با تدبیرسراج‌الاخبار افغانیه بود و در تحت تربیت سالم او دخترانش هر یک خیریه طرزی خانم سردار عنایت‌الله خان و ملکه ثریا، خانم اعلیحضرت شاه امان‌الله، خدمات برجسته و فراموش ناشدنی برای جامعه زن افغانستان نمودند.
محمود طرزی در سراج‌الاخبار افغانیه از نقش برجسته زنان در دوران خلافت عباسى یاد می‌کرد. بقول او: «زمانى که تمام زنان و مردان اروپائى بى سواد و جاهل بودند، زنان مسلمان موقف‌هاى مهم بحيث شاعر و هنرمند داشتند و حتى در مقامات ادارى کار می‌کردند.» طرزى مانند تجددطلبان و اصلاح طلبان هم عصر خود قوياً از داعيه حقوق زنان حمايت می‌نمود و استدلال می‌کرد که فقط زنان تعليم يافته و منور می‌توانند خانم‌ها و مادران خوب باشند و همين زنانند که فرزندان خوب که آينده متعلق به آنهاست، بار می‌آورند.» همچنان طرزى توضيح می‌کرد که علت سقوط افغانستان پس از دوران تيمورشاه (١٧٧٣-١٧٩٣م) تعدد زوجات بين حکمروايان بود که در نتيجه اولاد‌هاى متعدد آنها با ادعاى مساوى به پادشاهى، کشور را در مبارزه داخلى قدرت قطعه قطعه کردند. چون در زمان طرزی، شرايط زنان مسلمان (بخصوص زنان افغان) بسيار رقت انگيز بود، طرزى و شاه امان‌الله و جوانان افغان نخستين مدافعان حقوق زنان و نخستين طرفداران حق تحصيل و ازدواج زن با يک مرد در افغانستان بودند.
شاه امان‌الله و ملکه ثریا هر دو از اندیشه‌های محمود طرزی در جهت آزادساختن زنان از زندان چادری ملهم بودند. شاه امان‌الله بعد از حصول استقلال سياسى، به نقش زنان در روند تحولات اجتماعى توجه خاص مبذول داشت و پروسه نجات زنان را بحيث شهروندان متساوى الحقوق آغاز نمود و به اين منظور به تأسيس انجمن نسوان و مکاتب دخترانه اقدام کرد. وى تعدادى از دختران را براى فراگيرى تحصيلات عالى در رشته‌هاى طبابت و نرسنگ و غيره به ترکيه فرستاد. شاه ازدواج با صغيررا ممنوع اعلان کرد و ازدواج مرد با چهار زن را به يک زن محدود ساخت. شاه امان‌الله در مورد گرفتن طويانه و عروسى قيوداتى وضع کرد تا فشار عروسى را از روى شانه‌هاى خانواده داماد کم کند. و نيز سن ازدواج را براى مردان ٢٢ سال و براى دختران ١٨ سال تعيين نمود، اما در لويه جرگه دوم در سال (١٩٢٤)که بخاطر خاموش کردن شورش پکتيا تدوير يافت، چون اکثريت اعضاى آن جرگه را ملاکين و خانها و روحانيون متعصب تشکيل ميدادند، بعضى تعديلات در برنامه ريفورمها وارد شد که دولت مجبور شد موقتاً آنرا بپذيرد. با همه دشوارى‌هايى که برسر راه شاه امان‌الله قرار داشت، در برنامه‌هاى اصلاحى دولت براى حقوق زنان فصل خاصى عنوان شده بود. بنابر در خواست ملکه ثريا، در تابستان ١٩٢٨ «انجمن حمايت نسوان» تشکيل شد و دوازده نفر از زنان بافهم کابل اداره انجمن را بدست گرفتند و خواهرشاه کبراجان مسئولیت اداره این انجمن را بدوش گرفت. بدینسان براى نخستين بار زنان در کار اداره مملکت با مردان شريک شدند. به شاروالی دستور داده شد تالست زنان بیوه و بی سرپرست را ترتیب و آنها را در شفاخانه‌ها و لابراتوارها شامل کار نماید. شخص ملکه ثريا اداره مکتب مستورات را با همکارى عده ئى از زنان روشنفکر کابل به عهده گرفتند. کار نشر مجله «ارشاد النسوان» را مادر ملکه (اسما اسميه) و روح افزا طرزى، دختر محمد زمان خان طرزی کاکاى ملکه بدوش گرفتند. "ارشاد النسوان" نخستین نشریه مخصوص زنان بود که در دوران اصلاحات امانی در اول حمل سال ۱۳۰۰ خورشیدی به مدیریت اسما رسمیه، همسر محمود طرزی در کابل منتشر شد. مدیر این نشریه، روح افزا، دختر محمد زمان خان خازن الکتب و خواهر حبیب‌الله خان طرزی بود. این نشریه روی کاغذ نازک پسته ای رنگ در "سرای ده افغانان" کابل به چاپ سنگی می‌رسید. بیشتر مطالب ارشاد النسوان که زیر نظر مسقیم ملکه ثریا همسر امان‌الله خان منتشر می‌شد، مطالب آموزشی برای زنان و دختران بود. اخبار زنان، آداب معاشرت زنان، آشپزی، خیاطی، تربیت کودک و خانه داری، مهم ترین مطالب این نشریه را تشکیل می‌داد.
همچنان يک مکتب تدبير منزل براى زنان کابل در باغ على مردان با معلمى عده يى از زنان جرمنى و ترکى تاسيس گرديد.ملکه ثريا محکمه اى داير نمود که شکايات زنان را در مقابل شوهران بررسى کند. از قبيل ندادن نفقه و لت وکوب شدن توسط شوهران شان و يا طلاق دادن بدون موجب. يک هيئت مخفى وارسى زنان نيز ايجاد گرديد که عکس العمل مردان را کنترول کنند و از زنان پير خواستندکه به خانه‌ها بروند و ببينند که رويه مردان با زنان شان چگونه است ؟ همه اين‌ها در پلان اصلاحى شاه امان‌الله خان شامل بود.غبار از چشمديدهاى خود می‌نويسد: «روزى که ملکه ثريا در يک اجتماع از پيشرفت زنان جهان و عقب ماندگى زنان افغانستان سخن زد، زنان با درد بگريستند و پنجاه نفر زن فى المجلس خودشان را در خدمت معارف و تاسيس اولين مدرسه زنانه گذاشتند. ملکه چنان متأثرو منفعل گرديد که خودش وظيفه مفتشى مکتب مستورات را برذمه گرفت» (سیستانی، علامه محمودطرزی، شاه امان‌الله و نقش روحانیت متنفذ، ص ٣٣) بنابر دعوت ملکه ثریا چندین بار زنان ماموران بلند رتبه کابل به قصر دلکشا دعوت شدند و شاه برای آنها سخنرانی نمود و گفت که برخی از شما در منازل خود زندانی استید و من شواهد و مثال‌های زیادی از این زندگی رقت بارزنان در خانه شوهران شان دارم. حتی برخی از زنان بر اثر فشار مردان در چاردیواری خانه و پوشیدن چادری به مرض سل مبتلا شده اند. شاه افزود که چادری مانع درس و تعلیم می‌گردد و برعکس زنان اروپائی، زنان افغان از کار و کسب بی بهره اند. زنان در پوشیدن چادری باید از مردان خود ترس وبیمی نداشته باشند. سخنان شاه تاثیر فوق العاده ای بر زنان نمود و بسیاری از زنان در مقابل شوهران خود به دفاع از حقوق خود برخاستند. طبیعی است که زنان چون از لحاظ اقتصادی وابسته به مردان خود بودند کاری از پیش برده نتوانستند و برخی از جانب شوهران خود کوتک کاری و یا تهدید به مرگ نیز شدند.
ملکه ثريا پس از بازگشت ازسفر اروپا، مقاله اى در تاريخ ٢٥ جولاى ۱۹۲۸ در اخبار امان افغان منتشر ساخت که درآن در مورد چادرى گفته شده بود:چادرى زن را از تنفس هواى آزاد مانع می‌گردد و به همين سبب اکثريت شان به مرض مبتلا شده اند. عنعنه پوشيدن چادری که معلوم نيست از کجا وارد اسلام شده، رفته رفته شکل مذهبى را بخود گرفت که در همه اديان و کشورها ديده می‌شود، طوريکه برقع و دولاق امروز در وطن ما يک عمل عنعنوى بوده که رفته رفته جاى خود را در دين و مذهب تاسيس نمود وبه آن صبغه مذهبى دادند. قبل از نشر مقاله، ملکه ثريا باعده ئى از زنان صحبت کرد. نخست دختران مکاتب را ملاقات نمود و با آنها در مورد چادرى صحبت نموده و آنهارا تشويق نمود تا در از بين بردن آن سعى و کوشش نمايند، اما مجبور نيستند. سپس ملکه تعدادى از زنان را درقصردلکشا ملاقات نمود و به آنها گوشزد کرد که با مردان در کارها سهم مساوى بگيرند، بخصوص در انکشاف کشور و در چهار ديوارى خانه بقسم محبوس نباشند. او متذکرشده بودکه زنان اروپائى در فابريکه‌ها کار می‌کنند، لاکن زنان افغان که جسماً قوى تراند، اما در انکشاف کشور سهم نمى گيرند، زيرا علت آن پرده چادرى است که در هيچ جا قابل قبول نيست.
زنان از نظر مذهبى می‌بايد يک روپوش مخصوص در سر کنند تا موهاى شان را بپوشاند، مگر پنهان کردن دست و روى زنان در روستاهاى کشور رايج نيست، اما معلوم نيست از چه زمانى برقع و دولاق که زن را از فرق سر تا پاشنه پادر خود می‌پيچد، رايج گشته و در شهرها رفته رفته چنان اهميت پيدا کرده که اگر زنى بدون برقع از خانه خارج شود، گويا که آبروى مرد را از بين برده است.
امان‌الله خان در یک ملاقات با ماموران عالی رتبه گفت که: از رشوت خوری و شراب نوشی ماموران مطلع است و بزودی آنها را بشدت مجازات خواهد نمود. بقول منشی علی احمد، هدف شاه از بیان این نکته ترساندن ماموران بلند رتبه وخاموش کردن شان درموضوع روی لوچی زنان بود که با این امر سرمخالفت داشتند، از جمله محمودخان یاور ومیرهاشم خان وزیر مالیه بودند. بنابرین شاه به اولین کسانی که دستور داد تا با خانمهای خود بدون چادری حاضر شوند، همین دونفر بودند. بعد از این بود که سایر مامورین زنان خود را به پغمان و پارکها وسینما‌ها بطور روی لوچ و بدون چادری بیرون می‌بردند. (داکتر کاکر، د پاچا امان‌الله واکمنی ته یوه نوی کتنه، ٨١)
امان‌الله خان در جشن ١٩٢٨در بيانيه افتتاحيه خود از تعدُد ازواج سخن زد و گفت: سعادت آينده کشور مربوط به مادران است که نسل جديد را تربيه می‌کنند. پس هيچ فردى نبايد بيشتر از يک زن داشته باشد، امان‌الله خان خطاب به زنان گفت: پاک و عفيف و با عصمت باشيد و در اين صورت ترس از شوهران خود نداشته باشيد. بعد شاه و ملکه ثريا و نورالسراج که بدون چادرى بودند با نمايندگان ملاقات نمودند، سپس اتن ملى اجرا گرديد. در اين محفل اکثريت زنان ديپلوماتان شرکت ورزيده بودند.
وقتى جشن استقلال تمام گرديد، لويه جرگه تدوير يافت که در آن يک هزارویک نماينده از سراسر افغانستان اشتراک ورزيده بودند. امان‌الله خان با بعضى از نمايندگان ديدارخصوصى داشت و به آنها پروگرام‌هاى اصلاحى خود را تشريح نموده گفت که: براى زنان آزادى داده شود، تعدُد ازواج غيرقانونى، و تعليم و تربيه زن و مرد اجبارى، اجراى طلاق از طريق قانون مدنى صورت بگيرد، داشتن اسلحه منع گردد و بانک ملى تاسيس و در پهلوى پول مسکوک پول کاغذى چاپ شود. لويه جرگه هيچکدام از اين اصلاحات رانپذيرفت، بخصوص نمايندگان قبايل سرحدى که تحت نفوذ حضرات شوربازار بودند آنرا رد کردند.
در لويه جرگه ١٩٢٨،که زنان هم درآن اشتراک ورزیده بودند، کبراجان، خواهر شاه امان‌الله به نمايندگى از زنان افغانستان سخنرانى کرد. و ملکه ثريا زنان روشنفکر قندهار را پذيرائى نمود، تا آنها در برگشت از زندگى نوين در کشور به ديگرزنان حکايت کنند. درطرح اصلاحات اشاره شده بودکه هيچ فرد نظامى مريد و ياپير و رهبر مذهبى شده نمى تواند ونه درسياست مداخله کرده می‌تواند و اعلان گرديدکه کسانيکه خانم خارجى دارند در وزارت خارجه استخدام شده نمى توانند، مگر اينکه خانم خارجى خود را را طلاق بدهد. بر مسئله تعليم مختلط دختران و پسران ازشش تا ده سالگى بمنظور جلوگيرى ازمصرف بودجه اضافى براى ايجاد مکاتب بحث صورت گرفت و در نتيجه قبول گرديد.
در روز سوم تدوير جلسه يک موضوع بسيار پراهميت ديگر مطرح گرديد و آن دادن آزادى براى زنان افغان بود. در روزسوم لويه جرگه بعد از آنکه حقوق زنان با مردان مساوى اعلان گرديد، ملکه ثريا از جا بلند شد و چادر نازک خود را که بر روى کشيده بود از سرگرفت و همانجا پاره کرد، حاضرين باکف زدن اين عمل او را تائيد کردند و زنان ديگر از ملکه ثريا پيروى کردند و مردان روى زنان را ديدند، درحالى که نه ازحسن زنان چيزى کاسته شد و نه از شرف و غيرت مردان چيزى کم گرديد.
شاه امان‌الله یک ماه بعد از لویه جرگه (هفته اول ماه اکتوبر) چهار جلسهً بزرگ در قصر ستور وزارت خارجه دایر کرد که در هر یکی ششصد تن ازمعاریف ومامورین عالی رتبه با خانمهای شان بشمول دپلوماتان خارجی مقیم کابل اشتراک داشتند. شاه در بیانیه روز چارم خود بر این موضوع تاکید نمود که ظرف دو ماه دیگر برقع از سر زنها برداشته خواهد شد و بجای آن یک روسری (دستمال) مانند زنان ترکیه برسر انداخته می‌شود که در زیر گردن گره می‌خورد. مگر شاه متذکر شد که اختیار اینگونه ستر اجباری نیست. همچنان شاه به این نکته اشاره کرد که چادری در اسلام فرض نیست و بعد خطاب به ملکه ثریا گفت که چادر خود را از سر بردارد و ملکه چادر خود را از سر برداشت و زنان و حضار برایش کف زدند، بدون آنکه از شرف ملکه چیزی کاسته شده باشد. بدین سان ملکه ثریا نخستین زن افغان است که رسما روی لوچی زن را در کشور اعلام کرد. بعد آز ان شاه ملاهای متعصب را مورد حمله شدید قرار داد و آنها را اشخاص جاهلی خواند که مسؤول جمیع عوام‌فریبی‌ها و منبع تمام تعصبات بیجا و اشاعه و پخش جهالت و نادانیها می‌باشند.(ادمک، ص ١٩٥) این سخنان شاه به ارتباط مخالفت ملاها و روحانیونی بود که با اصلاحات شاه در لویه جرگه صورت گرفته بود.
نويسنده کتاب "آتش درافغانستان" می‌نويسد که: روز ١٢ اکتوبر، يک روز تاريخى در تاريخ زنان افغانستان به حساب می‌رود، زيرا براى بار اول زن افغان روى لچ در اجتماع قبول شد. از آن روز به بعد زنان منور برقع نپوشيدند و در عوض البسه مناسبى را اختيار کردند. در کابل بيشتر زنان بدون چادرى ديده می‌شدند. دولت واقعاً می‌خواست که زن از حيثيت و عزت شايسته به عنوان شريک زندگى مرد و به عنوان يک انسان در جامعه بر خوردار گردد، زيرا در آن روزگار مخصوصاً در خارج از شهرها زن مثل حيوان در معرض بيع وشرا قرار می‌گرفت و در برخى موارد زن با گاو و اسپ و خر و غله تبادله می‌گرديد. به همين جهت است که محمود طرزى از وضع رقت بار زنان در افغانستان اشعار شکوه آميزى دارد. شاه به اين بسنده نکرد و طى فرمانى از مامورين دولت خواست تا بيش از يک زن نداشته باشند. اين کارها گرچه در ظاهر با عنعنات جامعه افغانى ناسازگار بود، اما از نظر دولت در واقع راه‌هايى بود که لا اقل در شهرها نيز زن از آزادى بر خوردار گردد و اگر بخواهد بتواند با روى باز ظاهر شود. اما اين روى باز در آن زمان از پيشانى تا زير زنخ و دستها تا بند و پا‌ها تا بجلک قابل رويت بود نه بيش از اين، همان چيز‌هاى که زنان در دهات افغانستان همواره از آن بر خوردار بوده و هستند.
شاه امان‌الله و ملکه ثريا تا آنجا براى آزادى زنان افغان مبارزه کردند که از جانب روحانيت متنفذ متهم به کفرشدند و بر سر اين مساله نه تنها تاج و تخت سلطنت را از دست دادند، بلکه از کشور نيز تبعيد گرديدند و در غربت جان دادند.
ملکه ثريا فرزندانی به نامهای ذیل از شاه امان‌الله به دنيا آورده بود:
١- آمنه، با مصطفى حسن ويج از مسلمانان يوگوسلاوى ازدواج نمود.
٢- عابده، نخست با على ولى فرزند محمدوليخان ازدواج نمود و بعد از فوت على، با سردار حميداﷲ عنايت سراج ازدواج نمود، مگر صاحب اولادى از او نشد.
٣- سيف‌الله در کودکى فوت نمود.
٤- مليحه (داکتر جراح)، با طاهر سوکر ترک ازدواج نمود، در ترکيه زندگى می‌کند.
٥- حمايت‌الله در کودکى فوت کرد.
٦ـ رحمت‌الله که وليعهد بود، در ايتاليا ابتدا تحصيلات نظامى نمود و بعد در عرصه‌هاى علوم سياسى و رشته‌هاى ديگر تحصيل نمود و فعلاً در روم زندگى میکند
٧- عادله، با يک مرد ايتالوى ازدواج نمود و صاحب چهار دختر شد.
٨- احسان‌الله (انجنير) با ليلا طرزى دختر عبدالتواب طرزى ازدواج کرد و اکنون در ژنيو زندگى می‌کند.
٩- هنديه دافغانستان، ابتدا با کاظم ملک ایرانی ازدواج نمود و بعد از هشت سال از او جدا شد و بعد از هفت سال با داکتر رؤوف ازدواج کرد و از او صاحب پسری بنام اسکندر شد. کارنامه‌های هندیه جان در مقاله دیگری آمده است.
١٠- ناجيه، با ايلتر دوگان ترک ازدواج کرد و دو فرزند بنام‌هاى عمر و حميرا دارد.. .(منبع، هنديه دختر ملکه ثريا)
ملکه ثريا بعد از ۶۸ سال و ۲۴ روز عمر بر اثر مرض سرطان روز ٢۰ اپريل ١٩٦٨ در روم درگذشت و حکومت ايتاليا جنازه اش را با تشريفات شاهى احترام کردند و توسط طياره به افغانستان فرستادند. و از کابل توسط يک طياره نظامى به جلال آباد انتقال گرديد و کمى دورتر از مقبره اعليحضرت امان‌الله بخاک سپرده شد. و هنديه دافغانستان در حالى که تقريباً چهل سال داشت همراه با جنازه مادرش به افغانستان سفر کرد و آرامگاه پدرش را در باغ سراج الاماره در جلال آباد زيارت نمود و بزودی به روم برگشت.
نويسنده کتاب آتش در افغانستان (ريه تالى استوارت) می‌گويد: هنگامى که جنازه ملکه ثريا به جلال آباد رسيد، من در ميدان هوايى بودم، چندين نفر قبايلى دستار برسر که زمانى از اعمال وى متنفر و او را از کشور رانده بودند در پيشروى موتر جنازه نشسته بودند و قرآن می‌خواندند و در حالى که دعا می‌کردند از طياره دور شدند. قبر ملکه ثريا را کمى دورتر از آرامگاه امان‌الله خان حفر کرده بودند، بعد از تدفين، ملاها بى اختيار سخن زدند اما وى را تعريف نکردند. به استثناى اعضاى فاميل، هيچ زنى نيامده بود. وقتى مردها از قبر دور شدند، زنهاى چادرى دار آمدند و دستها را بلند نمودند و براى ملکه ثريا دعا خواندند. آرى ايشان براى کسى دعا می‌خواندند که سالها قبل می‌خواست آنها را از زندان چادرى نجات بدهد. (آتش در افغانستان، ص ١٩٤)
اتفاقاً شاه و ملکه هر دو به عمر شصت و هشت سالگی با فاصله هشت سال ازهم چشم از جهان پوشیده اند.                   روانهاى آن دو وطن پرست شاز شاد و يادشان گرامى باد!

Tuesday, January 4, 2011

 

مژده به بانوان عزیز

     
 خانم دیلما  وانا روسف                                
  شیرین نظیری
                                                                                                                           




در نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ماه اکتوبر سال 2010 میلادی خانم دیلما وانا روسف یکی از بنیان گذاران حزب کارگر برازیل با اخذ 55 در صد آرا ، به رقبای خود پیروز شد و بتاریخ اول نوامبر به عنوان رییس جمهور آن کشور اعلان گردید.در مراسم تحلیف دیلما روسف ، که در  اول ماه جنوری سال روان
برگزار شد. مقام ها و شخصیت های مختلفی از کشور های جهان شرکت کردند. این مراسم در مقابل قصر ریاست جمهوری تدویر گردید علیرغم شرایط نا مناسب جوی ، با استقبال گرم مردم برازیل مواجه شد. قرار است به تعداد نه زن در کابینه روسف به انجام وظیفه بپردازد.
دیلما روسف سی و ششین رییس جمهور برازیل است که جا نشین لوئید لولاری سیلوا رییس جمهور محبوب قلب های آن کشور گردید. هم چنان اولین زنی است که  در برازیل به این سمت نایل آمده است.
دیلما روسف از وعده های که در جریان مبارزات انتخاباتی خود به مردم داده بود عبارت از رشد اقتصادی و سیاسی کشورش در صحنهً ملی و بین الملی بود.
بیوگرافی دیلماروسف: دیلما دختر یک مهاجر کمونست بلغاریائی و مادرش برازیل است. دیلما روسف نیزراه پدر را دنبال نموده و در ایام جوانی به حزب چپ مخالف دولت می پیوندد و به خاطر مبارزه  علیه حکومت دیکتاتوری نظامی ، بازداشت و به زندان افگنده شد و مدت سه سال را « 1970 - 1972» در زندان سپری کرد. و درین مدت ازیت و آزار و شکنجه های زیادی را  ، در زندان متحمل شد. بعد از رهائی از زندان به حزب کارگر برازیل پیوست و در سال 2003 از جانب داسیلوا به عنوان وزیر انرژی « برق » مقرر گردید و دو سال بعد آن در سال 2005 رییس جمهور داسیلوا ، او را به صفت رییس دفتر خود می گمارد. البته این سال های بود که دیلما ، خود را آماده به نامزدی ریاست جمهوری نمود و مدت پنج سال آموزشی ، در زمینه امور رییس جمهور آموزش دید.
تحصیلات خود را در رشته اقتصاد به اتمام رسانیده است. او معتقد است که این علم باید تغیر مثبت به زندگی مردم کشور بوجود آورد و آنها را مرفه سازد نه اینکه ارقامی در روی کاغذ و کمپیوتر باقی بماند.
دیلما روسف یک مبارز شناخته شده است و در جریان سال های 1964 – 1985 فعالیت های روز افزون سیاسی داشته و به حیت یکی از بنیان گذاران حزب کارگر در برازیل شناخته می شود.
 دیلما روسف در  14 دسمبر 1947 « 63 » دیده به جهان گشوده ، دو  بار ازدواج نموده و یک فرزند دارد. 
 منابع:
ترجمه او ویکی پدیا دانش نامه آزاد.
سایت انترنیتی بی بی سی
فاکس نیوز و سی ان ان

Saturday, January 1, 2011

مبارزه با استرس


استرس چیست؟                                                          
جهان امروز دنیای پر تنش، پر از فشار های روحی و عصبی ، اندوه و افسرده گی ، دلهره و تشویش است که در اثر آن ملیون ها انسان مبتلا به استرس هستند. هر گاهی که در مقابل آن غلبه صورت نگیرد با گذشت زمان مخرب می شود. استرس یا فشار روانی فراگیری ترین عارضه در مردم جهان و ریشهً ای اکثر بیماری های جسمی و روانی است.همه افراد بشر ، هم چنین حیوانات در مقابله با این وضعیت یا اقدام به فرار می کند یا می جنگد. هنگامیکه شما در حال انتخاب این دو روش هستید ، بدن نیز برای پاسخ گوهی به این شرایط اقدام به بعضی از عکس العمل های خود کار می کند. هورمون های مسوًل شرایط پر استریس نظیر آدرنالین، نورآدرنالین و کورتیزول باعث می شود به سرعت پمپاژ قلب بالا رفته ، فشار خون نیز به تبعیت از آن بالا میرود ، تنفس سریع تر شده ، عرق کردن افزایش می یابد و هضم و یا بطورکلی فعالیت دستگاه هضمی کاهش می یابد.فعالیت بدنی باعث تخلیه دستگاه گردش خون ازین هورمون ها میگردد. اما شرایطی را تصور کنیدکه پشت میز نشتسه اید یا در حال راننده گی هستید و مرتبا شرایط استرس زا و پر تنشی را تجربه و تحمل می کنید ، درین وضعیت این دسته از هورمون ها در دستگاه گردش خون باقی می ماند و باعث سر درد و  اضطراب بیشتر می گردد و سر انجام بدن لبریز از تنش گردیده و کوچک ترین اتفاقی باعث ایجاد بحران و نا راحتی ها می شود.
علایم فزیکی استرس:  انواع درد ها ، لرزش و سر گیچه ، از دست دادن اشتها ، یا برعکس پرخوری، مشکلات هضمی ، سایدن دندان ها ، بی خوابی ، مشکلات تنفسی ، تته پته کردن در سخن یاتندتندصحبت کردند ، احساس خستگی ، مبتلا به عفونت های مکرر و  از دست دادن میل جنسی از جمله علائم ابتلا به استرس است که به این صورت در ظاهر تشخیص عارض می شود.
علایم رفتاری استرس استرس باعث ایجاد افسرده گی ، ناراحتی ، اضطراب ، دست پاچگی ، احساس عدم کفایت و شایستگی، بدبینی و عدم رضایت و  خوشنودی می شود و این تمام چیز هاییست که شرایط پر تنش و استرس را برای انسان به ارمغان می آورد.
 
آیا استرس باعث مریضی می شود؟استرس مستقیماً منجر به بروز مریضی می شود ، اما فاکتور قابل توجهی برای ابتلا به انواع مریضیهاست ، نظیر مریضی های آلرژیک ، آسم ، میگرن ، سندرم روده تحریک پذیر ، اگزما ، تحریک پذیری و خشونت سوریاس و کیهیر می شود. هم چنین فاکتوری موثر در بروز فشار خون بالا و مریضی های قلبی است.
روش مقابله با این وضعیت شرایطی را که باعث ایجاد استرس و اضطراب در شما شده است بیان کنید. از خود بپرسید که چرا بیش از اندازه آزرده و  رنجدیده خاطر هستید؟  نگرانی شما از بابت چیست؟
« من نمی توانم به مشکل غلبه کنم ، شغلم را از دست میدهم ، مجبورم خانه خود را بفروشم ....» این کار باعث می شود که به گونه موثر تر و بهتر با مشکلات دست وپنجه نرم کنید.  فهرستی از روش های متقابله با مشکلات را تهیه کنید و به ارزیابی اختیارات خود بپردازید.
تنفس عمیق تنفس آرام و عمیق ، از ناحیه دیافراگم ، یکی از موثر ترین روش ها با مقابله به استرس و کنترول آن می باشد. در حالیکه تنفس سریع و کوتاه باعث می شود که نتوانید بر استرس و تنش غلبه کنید. آرام باشید و با چند تنفس عمیق سعی کنید خود را کنترول کنید. این کار باعث می شود که سرعت تنفس شما به حد نورمال برسد. اگر نمی توانید به شرایط استرس زا غلبه کنید ، از نظر روحی خود را تقویه کنید ابراز بی اعتنائی کنید، آه بکشید ، شانه ها را به حالت آرامش انداخته و ازخود بپرسید برای چه
 15 دقیقه سلامتی برای روان بار ها و بار ها خوانده اید، اما تا حالا عمل کرده اید؟!  آرام گرفتن و استراحت یا به اصطلاح رها کردن بدن از شرایط پر تنش باعث می شود که فشار خون کم شده، تنفس آرام تر شده ، سرعت قلب و متابولیزم کمتر شود و در نهایت بدن بتواند تعادل خود را حفظ نماید. اینکار تنها 15 دقیقه طول می کشد.
به پشت دراز کشیده ، پا ها را رها کنید ، دست ها را به دو طرف بدن قرار دهید، چشمان تان را ببندید و با کشیدن آه ، تنش را از بدن خارج کنید. آرام نفس بکشید ، بعد از هر تنفس کمی مکث کنید. تش را از ساق پا ها، پا و انگشتان پا رها کنید. همین کار را با اندام هایی بالائی انجام دهید.شانه ها را به حالت استراحت پائین بی اندازید . سعی کنید ماهیچه های صورت را از حالت منقبض خارج کنید و چین و چروک آن را بزدایید.از بروز این تغیر در مایچه ها آگاه باشید. یعنی این اتفاق را احساس کنید.هر زمان آماده اید به آرامی چشم ها را باز کنید ، و کمی بدن را بکشید. زانو ها را تا کنید و مجدداً باز کنید. سایر روش های کنترول استرس عبارت اند از: مدیتیشن این کار شامل یک استراحت فوق العاده روحی و بدنی است. مستقیم بنشینید، چشمان خود را ببندید و خود را رها کنید. فکر خود را روی یک چیز متمرکز کنید. چهار مرتبه نفس عمیق بکشید، سپس به شعله شمع یا گلی نگاه کنید یا کلیمه مثل "صلح" یا .... برای 15 الی 20 دقیقه تکرار کنید.
تجسم وضعیتی آرام ، منظره زیبا ، صدایی خوش آهنگ ، بوی خوش رایحه را تصور کنید. جملات خوش بینانهً مثل " من احساس آرامش می کنم " " من سرشار از عشق هستم " را تکرار کنید. پیش از بروز هر نوع شرایط پر استرس، و در ذهن خود مرور کنید که چه اتفاقی خواهد افتاد و سر انجام اینکه خود در وضعیتی تصور کنید که کاملاً آرام و راحت بر این شرایط غلبه کرده اید.
مدیشن فعال  تمام توجه خود را به آنچه می خواهید معطوف کنید. مثل خوردن غذا و حتا بیرون گذاشتن زباله. شکل ، ساختار و حرکت بدن خود را بنگرید. روی شرایط که بدون استرس از گذشته و آینده تجربه می کنید ، تمرکز و تاکید کنید.
یوگا این ورزش ترکیبی است از تمرینات کششی ، کنترول صحیح تنفس ، رها شدن و مدیتیشن.
تحرک ورزش باعث می شود کی هورمون های موثر در وضعیت استرس از بدن زایل شده و در عوض هورمون های موثر در احساس آرامش یعنی آندروفین ها آزاد شوند. بنابرین روزانه 30 دقیقه به انجام تمرینات
بدنی متعادل و یا سه یا پنج با در هفته فعالیت ایرونیک به مدت 15 تا 60 دقیقه بپردازید. 
Happy new year